
آرشیو مطالب محمود کریمی


مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم

این روزا دلت محزونه

این روضه حسنه که غرق در محنه

بوی بقیع می وزد امشب به جان ما

درد پهلو خوب نه بدتر شده این روزها

اشک از دیده خونبار بیفتد سخت است

فاطمه شمع شبستان علی

یک گل کنار علقمه فتاده

ای ماهی دریا برایت گریه کرده

راس تو میرود

دل ما را ببر کنار خودت

قصه عشق آخری دارد عاشقی روی دیگری دارد

هی خنک میشی و هی میسوزی از نو

شب غمم سر نشد که نشد

با یک نفس تمام جهنم شود بهشت

نرو بمون دلیل اشک و آهم

زهرا تو را قسم به دیده ی تر

گره به کار فتاده گره گشای همه
