
آرشیو مطالب حنیف طاهری


نفس میزنم برای شنیدن روضه های

بهونه میگیره دل

پدر آخر چرا دنیا به ما آسان نمی گیرد

کجایی تا ببینی دیگه طاقتی ندارم

شد غم به رویم منجلی

عمو جونم دلم تنگه

دم غروبه به خدا منتظرتم

که رفته است که امشب سحر نمی آید

امشب داره صداش میاد

ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدم است

سرت کو به دامن بگیرم

فدای جود کسی هر آنچه را بخشید

گفتم به فلک که گشت مهموم حسن

شاهنشه جود و کرم آقام حسن

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

وقتی بنای خلقت دل را گذاشتند

یا اهل عالم ما گدای مجتباییم

یا حسن ای مرد پر از درد و غم
