
آرشیو مطالب حسین سیب سرخی


رسیده به سر شب غصه و غم

رسیده به سر شب غصه و غم

صبح الست بود و خدا بی حساب داد

دستی که کوته است به خرما نمی رسد

عالمین دریای نوره

توی میخونه نشسته دوباره باز دل تنگم

فارغ از درد و غمم سینه زن محرمم

عاشقی به بهونه تو قشنگه

ناد علیا مظهر العجائب

نام اکبر به سر تربت لیلا مبرید

شهزاده کربلا علی اکبر

من از عشق حسین بن علی بن ابیطالب

اگر ز دیدن یوسف بریده شد انگشت

ای ساربان آهسته ران

چشم آسمون میباره

آسمون رنگ غربت گرفته

یتیمای شهر از غمت گریون و حزینن

ای دل ای دل کربلا قسمتت نشد
