
آرشیو مطالب نریمان پناهی


هر زمانی غنچه ی لب می گشود

برادر جان سلیمان زمانی

کن نظر مولای من به این دل تنگم

تو طبیب دل بیمار منی

به گودال پیکر افتاده

برادر جان دعا کن خواهرت زینب بمیرد

میزنم صدات چه لذتی داره

ای کشته فتاده به هامون حسین من

تو طبیب دل بیمار منی

ای مرا دلبر و دلدار بیا برگردیم

به زمین خشک کربلا آقام رسیده

بی سر و سامان توام ارباب

سوز آه و ناله ات

حالم خرابه دل پریشونم

ای یار زینب سالار زینب

حسین جانم

تو رفتی و برا زینب چی غیر اشک و آه مونده

اللهی حرمه آتش بگیری
