
آرشیو مطالب نریمان پناهی


ای مرا دلبر و دلدار بیا برگردیم

تو طبیب دل بیمار منی

به زمین خشک کربلا آقام رسیده

میزنم صدات چه لذتی داره

ای یار زینب سالار زینب

ای کشته فتاده به هامون حسین من

میریزه اشکام به روی گونه ام

تو شب تاریک و تار ماه منه حسین

درد جداییمونو حاشا کن

حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم

روی لبم واویلاست

حسین حسین

ای کشته فتاده به هامون حسین من

عمه چرا به کربلا این همه لشکر آمده

تشنه لب کربلا وای حسین

عیال پیر خراباتیان خرابه نشین شد

جوان بودم و داد این پند پیر

پیشکش دربار تو دو هدیه آوردم
