توی دستاش قلب عاشق

من تو رو دارم هیچی نمی خوام

هر که غمت خرید

در زدم بازم در و وا کردی

بگو چند ساله تو نوبتیم

دارم میرم شب وصاله ندیدمش این همه ساله

امپراطوری دنیا به خدا در نجف است

میدونم امشب توی بین الحرمینی

ذوالفقارت شکل لا با دسته ی کوتاه بود

من از تب و تاب حرم آقا

شب احیاست در لطف حق وا شده است

آه ای فلک آه ای خدا از حال مرتضی

گرفتارم گره افتاده تو کارم

خدا نیمه شب ماه رمضونه

سر به زیر آمدم ای یار الهی العفو

مراسم احیا

یک بار اگر که با تو شبم سر شود بس است

بی تو که باشم خیلی دلم میگیره

وقتی که با نان و نمک افطار میکرد

پدر و مادری که رو مزار شهیدا