مولودی

سفره دار شهر الله حسن

ای شوق نشان آتش حیرانی ما را

دعای فرج

مدینه امشب پر نوره

باد فریادم که من دل را به دست دلبری شیرین سخن دادم

این حرف ها حرف دل یک یاکریم است

گمونم این خود روح الامینه

کاشکی تولد آقامون بشه همه بقیع چراغون

خاک قدمش شمیم جنت دارد

امشب که فرشتگان سخن می گویند

با نیت نگاه تو آغاز می کنم

وقت شراب نابه مستی بی حسابه

ناگهان آسمان بهاری شد

نقش خیال تو بود منظره ی باور من

تو شجاعت بی بدل

ای دل از این نداری خود دست بر ندار

صدای شر شر باران شعر می آید

شب نوکری حاتم طایی شد

چشماتو ببند و امشب همه دنیا رو رها کن