
آرشیو مطالب شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام


دگر این کاروان یاسی ندارد

شهر پیغمبر گریه کن

منم و هوای تو

ای ساقی لب تشنگان

الحمدلله هستم غلام و نوکرت آقاجون

حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند

اسم تو برام پر پرواز شد

هرچند گناه ما دلت آزارد

یه روز از این سرگذشت بهت خبر می رسه

حالا که قسمتم نشد توی حرم

بهونه میگیره دل

روضه

کریم بیرق و صحن و علم نمی خواهد

قصه کوچه باریک سرش معلوم است

دلم گدای حسن مجتبی است

بیا برس به داد من خواهر

شب یلدای منه شب هیئتت حسین

غروب و غم،هوای بقیع
