
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


العطش کودکان ناله و اشک رباب
آب به لب های تو رو زده

ای کاش غریب نمی موندی

فضلش چنان باشد

بدون ماه قدم میزنم سحر ها را

به تیغی حیف گیسویت گسستند

وا اماه

حرمت خواهش چشمای منه

مثل مادر هرجا که بری

از سر سفره مادر پا گرفتم

مادر برای عمر کمت گریه می کنم

وا اماه

ای پدر بنشین و با من

دوباره مرغ دلم آشیانه می خواهد

بی مادری کشیدم

نرو بمون دلیل اشک و آهم

به تو دل سپردنم

این روزا اون روزای
