
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


به یک نگاه تو بیمار می شود دل من

پر بسته بود و وقت پریدن توان نداشت

به کربلا قسم به قتلگاه قسم

در کنج زندان غریب غریبم

زندانی ای که غیر خدا در نظر نداشت

ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من

یا ابی عبدالله

دلی که مهر تو در آن نباشد

باز در محبس و دور از وطنش افتاده

پشت میله زندونم

چرا عمامه ای بر سر نداری

غرق عزا شد خیمه غم به پا شد

ای ستم کردار زندان بان من

به گریه های بدون صدا دلم تنگ است

چه عالمی است عالم باب الحوائجی

آه سینه تنگم شراره است

روضه

میون این زندون تنش پر از درده
