
آرشیو مطالب شب ششم محرم

عمو جان عمو جان زدم پا برهنه به میدان

برای اذن میدونم میدونی خیلی غصه خوردم
مستم ارباب مست تو

در سینه مانده یک نفس

روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
رد شد از زیر قرآن آمد از خیمه طوفان

ای گدایان رو کنید

وسط روضه تو قد کشیدم لطف تو بوده به جایی رسیدم

پیش من نیزه ها کم آوردند

تا قیامت هستم از دل شکسته

ذکر یا زهرا یا زینب

تا وصل به یک جرعه عسل می جنگید

بمیرم از نفس افتادی تو

ارواحنا لک الفدا

من برایت پدرم پس تو برایم پسری

باز هم آمد شب حیران شدن

روحمه دنیا چشام بستم

آن باده ای خوش است که نذر سبو شود
