
آرشیو مطالب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها1


فاطمه ای آفتاب لم یزل

از سینه دگر آه شرر بار نکش

من از خاک پای تو سر بر ندارم

دارم به دل همیشه شور و نوای زهرا

چه غضه ها که نخوردیم برای همسایه

خسته و بی غمگسار می میرم

زیارت آمده این بار سروی که خرامان نیست

دستان گرمت را نگیر از من
رخت فروغ خداوند دادگر دارد

کی دیده که پرنده ای کنار لونه گم بشه

میزد مرا مغیره و یک تن به اون نگفت

دگر پروانه بال و پر ندارد

ای نور قلب عاشقم

شام وصال آمد و صبح وصال رفت

دریغا از علی با آن دلیری کند تابوت زهرا دستگیری

فغان تا عالم لاهوت می رفت

شب بود و میرفتم مادر را بشویم

دیده شد دریای اشک
