
آرشیو مطالب وفات حضرت امالبنین سلاماللهعلیها


بدون ماه قدم میزنم سحر ها را

فضلش چنان باشد

ای کاش غریب نمی موندی
آب به لب های تو رو زده

ای به حیدر دلبر و دلدار

العطش کودکان ناله و اشک رباب

مردم بهم شیر آفرین نمیگن

به چه روزی افتاد علمدارت

آخرین باره که امروز

یا ابالفضل حامینه

خودم دیدم ز بالای بلندی

غم عباس غم خیمه

روضه

یل کربلا ابالفضل

گمان مکن پسرت ناتنی برادر بود

گریه کن منم تا صبح برات گریه میکنم

پسر ام البنین السلام

اومدم با کوله بار غم
