
آرشیو مطالب حسین سیب سرخی


در حال غمباری که دیدم در سحر داری

پیداست از وجناتم دیوونه کربلاتم

یه آرزو مونده تو سینه

کرب و بلا مبر ز یادم

مادر چرا چشمات یکی اشکه یکی خون

مهر و ماه گلدسته هاته

حسین ای که ولای تو بهترین نعم است

وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست

آسمون چشمام ابریه از غم

قدم به قدم تا حرم

سایه مهرت تا ابد روی سره

دوای درد قلب منه پیمونه

نظر بنما تو حال مرا

غروب بود و افق حرف های گلگون داشت

دل من اسیر یاره

به پای عشقت برای عشقت

ناد علیا مظهر العجائب

در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
