
آرشیو مطالب جواد مقدم


از ابتدا که عالم امکان درست شد

وقتی خدا در عرش خود نقش دو چشمش می کشید

ارباب قرار ما یه سفر کرببلا

داری پاییز و بهونه میکنی تو

یه دلبر و هزار و یک خوبی

به سجده ام که بگویم ز حضرت زهرا

السلام ای شه خوبان السلام ای شمس تابان

از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی

برای این نماز عشق من همیشه وضو دارم

چشم گریون داره بی امون می باره

ای شب مهتاب تار مهتاب منی هر شب آقا در خواب منی

منو از جهنم دنیا ببرم به بهشت حرم

ز غصه در دل غوغاست ای وای

بریز اسما بریز آب روان رو زخم پهلوش

قلبم عجب به گفتن این نکته راضی است

تا رو فرش روضه هاتونیم قدم خور

نوکرت عاشق نوکریشه

اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
