
آرشیو مطالب


ای به دست کرمت چشم خلایق نگران

شبا که گریه میکنی گریه ام میگیره

مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود

نیست در زانوی من تاب و توانی

این است شهیده ولایت

بسم الله نور

ای امیر بی قرینه، ای وزیر شاه دین

آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد

شجاع و با ادب می خواست این زن بهترین باشد

دوباره دلم داره امید وقتی که میاد سال جدید

یه قلب مبتلا تو این سینست

مردی میان خاک و خون مشکی پر از خالی

به جای اشک میچکه خون از چشام

بر خاک کشیده بود مادر تصویر چهار قبر خالی

قرائت قسمتی ار کتاب آفتاب در حجاب

روز ازل نوشته ام به اشک هر دو دیده ام

در شب قتل حسین سر به گریبان زینب

تو رفتی و بی تو زندگی برام عذاب شد
