
آرشیو مطالب دهه اول صفر


کیستم من پیشوای چهارم اهل یقینم

بچمو زد روی دستم

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید

ای عشق خانه سوز به فرمان کیستی

مادرت منتظرت مانده چرا خوابت برد

از داغ لب به هم زدنت

من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت

بانگ زد که ای سرو دل جوی حسن

انگار روبروی حرم ایستاده ای

خوش آنکه حلقه های سر زلف وا کنی

ای نبوی منظر و الهی مظهر

آقا چه می شود که محیا کنی مرا

گفته ام ز درس بندگی حرفی به من تعلیم کن

باید که تو را پیمبرت گفت

روضه پایانی

روضه حضرت قاسم

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
