
آرشیو مطالب دهه دوم صفر


برخیز ماندنت اینجا صواب نیست

من که باشد بر جگر

شاه چون باز شکاری پر گرفت

تا می شود ز چشمه توحید

من کجا و مادری کردن برای آل عصمت

خزان زود هنگام تو ای گل

بهونه میگیره دل

عهد و پیمان نه چنین بود میان من و تو

به نیزه دار بگو چند گام پیشتر آید

غروب نیست خدایا

هر آنچه هست به عشق تو دادم از دست

دوست دارم که ترک لاف کنم

زینب چو دید پیکر آن شه میان خاک

بی تو هزار گوشه دنیا صفا نداشت

زینب چو دید پیکری اندر میان خون

برادرم چی به سرت اومده

تا سایه تو بودی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
