
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


شب تاریک و تار

دل دست ما که نیست

به تو دل سپردنم

امیری حسین

تو وقتی اومدی

بابایی به جر خاک روی صحرا بالشت ندارم

چنان از باده غم

بده ای باد صبا از بابام خبری

دلم تنگه مرنج از من

روضه خون خسته تر بهتره

دل به غم داده و بی دل شده ام

لا طبیب الا کربلا

من طلبنی وجدنی

واویلا واویلا

چه خبره بازار شام

به تو دل سپردنم

حرمت خواهش چشمای منه

همه ی التماس چشمای تنم
