
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


منم و ضریح تو

غرورم له شده مثل بدنت

آخرین شبه خواهره

امشب سری به خلوت پروانه ها بزن

اشکای روضه ی تو قیمت داره

با اشک بی زوال خودم گریه می کنم

ترسی از فقر ندارند گدایان کریم

سخته از قفس پرواز یه مرغ پر شکسته

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده

خرابه بود و دخترکی بی گناه بود

گفتم از خاتم انگشت تو را بشناسم

منم و ضریح تو

منو دریاب تشنمه به کرمت محتاجم

حبیب با حبیب خود به خلوتی صفا کند

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

یا قاهر العدو و یا والی الولی

خوبی نوکر به وفاشه
