
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


اونقدر خودمو میزنم آقا

شب جمعه وقتی که از حرم بوی سیب میاد

الا که مقدم تو مژده سعادت داشت

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست

آخرین شبه خواهره

میدونم نوکری بلد نیستم

وسط روضه تو قد کشیدم

نگاه من به در و دیده اشکبار تو است

ساکنان نُه فلک حیران

دختر در این قبیله تجلی کوثر است

ناجی نوح ساکن روح

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

پناه حرم

مدح امیر المومنین

آفریده شدم برای علی

امشب سری به خلوت پروانه ها بزن

هوای آسمون دارم

قاصدک ها همه میدونن
