
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


وسط روضه تو قد کشیدم

آخرین شبه خواهره

دختر در این قبیله تجلی کوثر است

الا که مقدم تو مژده سعادت داشت

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

نگاه من به در و دیده اشکبار تو است

ناجی نوح ساکن روح

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست

در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی

تا کاظیمینش با دل خون

من نگویم از شمایم

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

منم که بین طوطیان گرم ترانه توام

میان زندان زار و مضطر

روضه

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده

حبیب با حبیب خود به خلوتی صفا کند

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
