
آرشیو مطالب حسین سیب سرخی


آقا ممنون از این که دست مرا هم گرفته ای

نوکر خوبی نبودم خودمم میدونم آقا

بدرفاطمه نور کلامی سید الشهدا

دل به غم مبتلا شد شورا و غوغا به پا شد

تو دل گریه کنا حرارت حسین

وسط روضه تو قد کشیدم لطف تو بوده به جایی رسیدم

بدرفاطمه نور کلامی سید الشهدا

تو خون حیدری توی رگ هاته

بس که پای دلم حوصله زنجیر شده

بین آغوش منی با سر و دست خونی

عبدالله آمد از حرم به میدان اهل حرم ز بهر او پریشان

غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد

می گیرم دوباره رخصت از فاطمه برای زیارت

هون ما نزل بی انه به عین الله

داره بقیع حال عجیب مزار خاکی حبیب

در زمین کربلا من حامی ثار الهم راهی قتله گهم

نام ما را بنویسید پریشان علی

الهی که چراغ روضه هات روشن باشه
