
آرشیو مطالب حسین سیب سرخی


محرم اومد و بارون گرفت

منم و شهر نامردی

صَرخة الرایات فوق القُبّتَین

حرف حرم که پیش میاد

یاد علی مرتضی نمودم

تن بی سر شده چون بی کس و یار شود

با عشق تو شدم بیمه

روضه

هنوزم روضه میگیرم

روضه

میگیرم دوباره رخصت

پناه حرم

حال من رو به راه نمیشه

من دیگه بال پریدن ندارم

به نام آنکه دلم مال اوست

هر چی که دارم میدم

ما فقیران حسینیم و گرفتار رضا

میگیرم دوباره رخصت
