
آرشیو مطالب حمیدرضا علیمی


ای سایه ات فتاده

لالایی لالایی تو این گاهواره

حرمتو بردار

من کجا سیاهی پرچمای تو

تو شهر غربت خدایا

بیرق ماتم رو دوشه

کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

حالا نمیشه برگردی

روضه شب اول

ای که قدم میزنی

روضه شب هشتم

داری میری برو بابا

پناهم بده

داری میری به میدون

برای من حرفی بزن

چنان اسفند می سوزد به صحرا

ببین اضطراب و تو چشمای زینب

گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است
