آرشیو مطالب حاج منصور ارضی
به شب کشیده غیاب شما

جمع مدافعان حرم یادشان بخیر

ز آستان تو دورم دلم پر آشوب است

از سرور هر دو عالم نزد ما غم بهتر است

من بنده ای آزاده ام عبدالحسینام

سایه دستی میان قاب چشمان ترش

دل عاشق که بی دلبر نمیشه

حسن غریب مادر

زهر آتش شد و بر زخم دلی

خون دلها می ریزد از لب یاقوت تو

روضه پایانی

مدتی هست نشسته ات و سرش در تشت است

دری که رنگ آن به عقیق یمن زده

سفره باز تو آنقدر گدا پرور بود

ای امام بی حرم یا حسن مولا

ذکر توام و صحن و سرایی که نداری

همنفس آهم و تنها ترین ماهم

خاک عالم که سرشتند
