
آرشیو مطالب حاج منصور ارضی


ذکر حسین

بارون میاد عمو برات آب میاره

چشمه خورشید لب اصغر است

اصغر ای بلبل بی تاب حسین

یا رب این غنچه خندان که سپردی به منش

دست و پا میزنی انگار بغل می خواهی

وقتی بارون میگیره

طفل خود را طرف لشکر نامرد گرفت

تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین

برو ابن الخلیل

روز عاشورا خروش خشم حیدر را که دیده

عازم میدان شده شبه پیمبر

ز کجا آمده ام من

وقتی زخمی صدا کردی منو

با تو ای غرق به خون

منم حسین زهرا

تشنه لب بودیم

خدایا ببین گم شده ماهم
