
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


سلام من به محضر سالار زینب

عاشق گرفته با قنوت دعا

فصل بارانی نگاه من است

آسمونا بی قرارن

ای عشق بی کران شب های جمعه ام

می رود آب را صدا بزند

دوباره از چشمهای حیرون

جاده ها چشم به راه قدمت منتظرند

روضه

تو مثل بارانی و من مثل کویرم

روضه

هر کاری کردم آب رو ببرم ولی نشد

یک گوشه چشم اگر به دل بی نوا کنی

روضه

میری و بدرقه راه تو دعای من

شکسته شد دلم از دست روزگار آقا

روضه

گشودی چشم در چشم من
