
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


در سینه مانده یک نفس

برای اذن میدونم میدونی خیلی غصه خوردم

روضه اسارت و حضرت زینب (س)

محرم من بی تو از این نامحرما می ترسم

ای راس از تن مانده دور افتادی در کنج تنور

زلف دیوانگی ام باز پریشان شده است

روضه حضرت علی اکبر (ع)
صلی الله علی الباکین علی الحسین

ای که در حصن و خرد شهره عالم بودی

پیش بابا افتادی

پیر کربلا بی عصا شده دیگه توی صحرا

تو این جای دور افتاده دل عمه شور افتاده

با پیمان قالوا بلا زینب می آید کربلا

هر زمان هم رخصت سینه زدن میخواستم

ناجی فاطمه آمد به متای ازلی

حی علی العزا حی البکا فی ماتم الحسین

برا خودم میخونم
