
آرشیو مطالب سیدمهدی میرداماد


شکر می گویم خدا را چون که خوان فاطمه

قلبم چو کویر و چشمهایم دریاست

اگه بزاری بری دلش میگیره علی

عجب روزی خدا بهم داد

قرار بود که عمری قرار هم باشیم

ابکنی یا ابالحسن وابک للیتامی

به عین الله به اذن الله

یه خوابی دیدم که نا امیدم

دوباره غصه های یه لاله

بر مشام جان زدم قطره از عطر حسین

جونم بر لبه روزم چون شبه

اگه زندگیت غمه اگه خنده هات کمه

هنوزم توی نگاهت آسمون پر ستاره است

آتش در این کاشانه اصلا دیدنی نیست

همدم یار شدن دیده تر می خواهد

یاد شبهای شلمچه کرده ام

بیا که چشم به راه تو چشم آدم هاست

گفت اسما بریز آب روان
