
آرشیو مطالب سیدمهدی میرداماد


دست رد به سینه ام نزنید

بس که خون گشت ز نامردی مردم جگرش

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

بی تو که باشم خیلی دلم میگیره

باغ فردوس چو دامان بیابان تو نیست

زمان مدح تو شد ای ملیکه مکه

یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد

شب دهم ماه رمضون

حسین جانم جانم جانم

هنوزم توی نگاهت آسمون پر ستاره است

خدا بال کربلا داده به من

آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست

وقتی که با نان و نمک افطار میکرد

روضه

داره میره مسجد غریبونه

شاهی ندیدم مثل تو

به فتوت به جوانمردی مولا به علی

پدر و مادری که رو مزار شهیدا
