
آرشیو مطالب محمود کریمی


بشنو از نی چون حکایت می کند

در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری

یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من

من گفتم به هر کی کافره آقامون ولی داوره

روضه

این داغ بی بهونه دل هارو می سوزونه

یاد داری یک شبی با بیقراری آمدم

من گفتم به هر کی کافره آقامون ولی داوره

من و این گریه ی خواهی نخواهی

اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم

داری میمیری شب آخر

دیوونگی کاره دلمه

تو میخونه با چشمام

نفس نفس میزنم برای تو

ای فروزنده ز رخ حسن خدات

با خوب و بدا گدا میسازه

سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

نوای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
