
آرشیو مطالب محمود کریمی


توی شهری که یه روز پر میشد از عطر خدا

خدایا کاش ایمان جان بگیرد

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

کسی نمیدونه من میدونم

دلم از حوضچه اشک وضو میگیرد

مرو ای امید تنهای من

میمیرم از بی قراری

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

یادم میاد بچگیام میرفتم همراه بابام

هنوزم منتظرم منتظر تو

عزادارای شب سوم بیاید برای شب سوم

امشب از عشقت دارم مناجات

یا خامس آل عبا

مگه نه اینکه زندگی بدون تو بدون عشقه

مگه نه اینکه زندگی بدون تو بدون عشقه

درد عشقی کشیده ام که مپرس

کیستم من سائلی در پای دیوار شما

این روزهای آخر عمرت بیا بخند
