
آرشیو مطالب نریمان پناهی


شمع ها از پای تا سر سوخته

حسین حسین

به شوق بابا به اذن زهرا

بودم از ازل فدایی عباس

طلوع صبح سپیدی تو

جوان بودم و داد این پند پیر

پیشکش دربار تو دو هدیه آوردم

مداحی آذری

درد جداییمونو حاشا کن

حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم

عیال پیر خراباتیان خرابه نشین شد

حسین حسین

عمه چرا به کربلا این همه لشکر آمده

روی لبم واویلاست

میریزه اشکام به روی گونه ام

تشنه لب کربلا وای حسین

تو شب تاریک و تار ماه منه حسین

ای کشته فتاده به هامون حسین من
