
آرشیو مطالب مهدی سلحشور


حرمی که این روزا نداره یک زائر

عالم سیاه پوش دلتنگی و داغش

باخدا جا در دل اهل ولا دارد حسین

هوایی میشه باز دلم از روضه ها

قلم در دست میگیرم اما ذهنم پریشان است

من کیم خار گلستان تو یابن الزهرا

به روی نیزه از آسمون دمیده

حسین بی تو دوباره اسیری قسمتم شد

عمریه آقا از غم عشق تو دلم گرفته

ذکر زینب

مهمون آشنای توام

آقاجون قلب خسته ام

گل اشکم شبی وا میشد ای کاش

با چشای پر خونم

دوست دارم تا به خاک دوست بگذارم سرم را

شب هم راز منه

آهسته در میشه باز

نیست یارای نفس در سینه سینای من
