
آرشیو مطالب مهدی سلحشور


کاشکی خاک حریم حرمت می بودم

همچو زهرا به راه ولایت

ای علمدار کربلا عباس

روضه

تو به من رنگ و بو دادی حسین جان

چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب

میاد یک کاروان با اشک بی امان

سلام ای به دنیا و عقبی امیرم

فارج الهم کاشف الغم

غروبا وقتی آسمون خونی میشه

منو دریابم همیشه بی تابم

من تشنه دوباره برادر شنیدنم

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای

اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز

از همه خوبان سری ام البنین

اشک ماتم توی چشمام میشینه

گفتم ام البنین دلم پا شد
