
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


چهل ساله که رو لبم لبخند نمیاد

ای به قلبت به جسمت جراحت

آه دلم به آینه زنگار میزند

مردی که تنهای تنهاست

مجموعه صفات خدا می شود حسن

کاش می آمدی و فاصله ها کم میشد

منم اون طفل جانبازم

سلام بابا سلام ای بی کفن

یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست

ای وای من رقیه

ای شه بی کفن زیر مرکب

از وقار عمه جان خود حجاب آموخته

تا ملاقات خدا راه کمی در پیش است

یک تنه یک کربلا غم دیده ای

می کشد سوز آهت غربت قتلگاهم

دیگه حرفام اشاره است

هر که ز تو بی نیاز ماند بی چیز شد

تو مدینه تو صحن تو روضه غربت رو دیدم
