
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


کار و بار دو جهان ریخت بهم

دلم در هوای شما بود کاش

شب های جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه

زینب خسته از ره رسیده

زینب آیینه جلال خدا

زعرش حق بشنو یا رحمة للعالمین

خشت های این خرابه سنگ غسلش می شوند

پایین پا با حال مضطر

ذکر حسین

غلامی تو خانوم تموم زندگیمه

روضه

ای تنها شاه نیزه ها

دامن زلف تو دست صبا افتاده

غلامم غلامم مرا می شناسی به نامم

بهونه میگیره دل

روضه

ای تشنه لب

خوبی نوکر به وفاشه
