
آرشیو مطالب محمود کریمی


رفتی و هم ناله مادرم

مصیبت رسول خدا یادم نمیره

زندگی کائنات بسته به موی حسین

من زینبم که زخمی بغض و بهانه ام

تو رفتی و بی تو زندگی برام عذاب شد

در شب قتل حسین سر به گریبان زینب

روز ازل نوشته ام به اشک هر دو دیده ام

قرائت قسمتی ار کتاب آفتاب در حجاب

بر خاک کشیده بود مادر تصویر چهار قبر خالی

به جای اشک میچکه خون از چشام

مردی میان خاک و خون مشکی پر از خالی

یه قلب مبتلا تو این سینست

دوباره دلم داره امید وقتی که میاد سال جدید

شجاع و با ادب می خواست این زن بهترین باشد

آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد

ای امیر بی قرینه، ای وزیر شاه دین

بسم الله نور

این است شهیده ولایت
