
آرشیو مطالب سیدمجید بنیفاطمه


روضه

شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم

گل بر من و جوانی من گریه می کند

ای پدر بنشین و با من

ساکنان نُه فلک حیران

روضه

دلش سنگم اگه باشه

حبیب با حبیب خود به خلوتی صفا کند

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته

دیگه راحت میشم از قصه دلواپسی

ناجی نوح ساکن روح

ترسی از فقر ندارند گدایان کریم

امشب سری به خلوت پروانه ها بزن

زینبم من دختر عالیجناب کوفه ام

نگاه من به در و دیده اشکبار تو است

خانه خراب عشقم و سرباز زینبم
