
آرشیو مطالب حمیدرضا علیمی


الا نگار آشنا

علم میزنم به دل رنگ مشکی

به قلاده نفس گشتم اسیر

چشما دوباره بارونی

گفتم حسین گریه زمزم شروع شد

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

من کجا سیاهی پرچمای تو

شب و روز من سر آمد

یا ایها العزا

روضه شب اول

تو شهر غربت خدایا

کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

بیرق ماتم رو دوشه

من کجا سیاهی پرچمای تو

حالا نمیشه برگردی

حرمتو بردار

روضه شب دوم

صاحب روضه رو صدا کنید
