
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


روضه

مثل بارون پای اشکام میباره غربت چشمام

مدح امیر المومنین

گفت علی اوقات وصل و بخت با من یار باشد

فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

باید تا حالا میمردم

کی این همه مجنون داره

قرار رفت تو که از کنار ما رفتی

به اشک و به پرچم و به علم

با تو تنور شوق سفر گرم می شود

روضه

ما خراب خانه زاد خاندان حیدریم

به گریه های بدون صدا دلم تنگ است

میون این زندون تنش پر از درده

چه عالمی است عالم باب الحوائجی

روضه

آه سینه تنگم شراره است

ای ستم کردار زندان بان من
