
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


عجلو بالعزاء عجلو بالبکاء

من دلم شکسته بابا

ای تک سوار غربت شب های جاده ها

تو سینه ام دیگه حبسه فریادم

دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت

زندگی بی عاشقی معنا ندارد

بین خانه مخفیانه آمده وقت غسل شبانه

واویلا واویلا

بال کسی به اوج هوایت نمی رسد

جوون مرگمون میکنه غمت آخر

تو مپندار که من یار دگر برگیرم

گوشه بستر ای خدا میخونم وقت رفتنه

از آن زمان که خدایم نوشت تا باشم

همراه با زیارت زیبای جامعه

سربازان حیدر همه آماده باش

ماهم و جایم ظلمت شام است

با اینکه با هم همسفریم

کبوتران روی بامت آشیانه گرفتند
