
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


از حریر خیمه در ناب بیرون آمده

طاقت بیار خدای ما بزرگه ای اصغر

ای امید نا امیدان سرای روزگار

کرم کنار کریمی تو کم آورده

بنویسید آخر بر روی کفنم

شوقی درون سینه برای وصال نیست

مهتاب گونه ام پر از رد پا شده

وسط چندتا یهودی میون ازدحام

شکسته گلو بغض بی صدا برگرد

سجاده باز کرد و حسینیه باز شد

حالا که من از حرم دورم

آخرین تیر در کمان خدا

روضه

اگر که چشم من از دست گریه باز تر است

ای تکیه گاه حرم ای دلاورم

سقای دشت کربلا دستش شده از تن جدا

بیا که عشق تو را تا ابد خریدارم

از آب هم مضایقه کردند کوفیان
