
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


قصه عمرم می رود امشب رو به پایان

الا ای همسفر کمی آهسته تر

حیدر امیر المؤمنین

میخونه دلم عاشقم

بر سر زلفش اسیرم

باید ز کرامت زهرا به قیامت

از همه سو می دمد نور تجلای تو

نشسته آینه ام گرد غم به رخسارت

مادر مادر مادر شبی دیگر

مادرم نیمه جونه میدونم نمیمونه

ای مظلوم بی مثالم

یاس مدینه وای نیلوفری شد

غیر اشکم که ز خون است

ای گل یاس بهشت

تلاطم دریای حرم

باید ز کرامت زهرا به قیامت

بی تو غروب جمعه چه دلگیر می شود

بردند شانه های عزا مخفیانه اش
