
آرشیو مطالب شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها


ای شامم را تو سحر از چه دگر سخن نمی گویی

تقدیر تو خواهرم چنین بود دیدم که حجابت آستین بود

عمه چه عمه ای همه مدیون عمه ایم

چون نسیمی به روی دشت افتاد

اگر این است تاثیر شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن

یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود

هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد

او دختر کوه و خواهر دریا بود

کسی از شامیان ایمان ندارد

در به در خرابه هام زندونه این دنیا برام

من آن مجاهد نستوه خردسال اسیرم

کسی از شامیان ایمان ندارد

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

پروانه سوخت شمع فرو ریخت شب گذشت

شب تاریک بود و بادیه سرد

انتظاری مانده روی گونه ای پژمرده ام

شامیان چرا حیا از جد ما نمیکنند

زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
