
آرشیو مطالب مهدی سلحشور


میون دلم آشوبه و ترس از شب تنهاییه

عزت به من داده علی

مناجات

چشماتو روی هم میزاری

ای تیغ نجات بخش حیدر بودی

شبا میام توی هیئتش اما دل من کربلا است

گرچه من پشت درم ، راه ندی حق داری

خانه ام پر ز عطر و بوی علی است

دوباره گوشه ای از خانه بستر افتاده

رویای روز و شب من

عشق از سرای این دل من وا نمی شود

قلم در دست میگیرم اما ذهنم پریشان است

دردا که مثل میثم و سلمان نمی شوی

جای گله ز فاصله ها گریه می کنم

روضه

بوی بهشت آید از تربت با صفای تو

من آشنای گذرگاه آسمان هایم

مناجات حضرت علی در مسجد کوفه
