
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


الا که راز خدایی خدا کند که بیایی

ای آسمان ببار فقط بی امان ببار

وای زهرا ببین زمین گیره علی

خنده کنان می رود روز جزا

کوچکترم از آنکه برایم دعا کنی

در کوچه های پیچیده بوی فاطمیه

یه دختر با چش گریون

میزنم نفس هر نفس برای مادر

شور و زمزمه

اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم

تو را به زمزمه و اشک های مادرتان

تو کوچه های مدینه یه دست سنگین با کینه

غم بود و داغ بود و وداع سپیده بود

دل من دل تو داره آتیش میگیره

بیت الاحزان قلب من سر پناه عزا شده

کربلا شهر دلبره

اگر ز قافله دوری خوب میدانی

اجر رسالت ادا شد تو کوچه های مدینه
