
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


دلم ز دوری رویت بهانه میگیرد

روضه

بی تو بهارم خزونه

حالا که رفتی مادر

اگر کشتند چرا آبت ندادند

دولت آنست که یک لحظه گدای تو شوم

بازم روز دیگری طی شد

ای مادر جوانم جوان قد کمانم

می خواستم که قصه حسن تو سر کنم

با رفتنش تمامی غم ها به من رسید

من و این زخمای کاری

ای زینت دوش نبی

بیا که بی تو دلم همنشین غم ها شد

دامن پر از ستاره به خون جگر کنم

می رسد هر شب صدای گریه از سقف

چقده دلم تنگه برات

زینت دوش نبی

دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
