
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


به وقت مرگ پر کردم زخون چشم تر خود را

اینجا گل یاس مرا در خون کشیدند

بی بی جان یا زهرا

دیده وا کن تا که اشکم را ببینی فاطمه

اسما دل همه بی تابه

فاطمیه دلم غمینه

عشق تو را بدونش غریبانه میبرند

سحرا که بوی یاسو برای من نسیم میاره

رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد

میمیره امید دلامون

فاطمیه دلا پریشونه

وقتی ز نگاهت خبری داشته باشم

غم بود و داغ بود و وداع سپیده بود

آسمون تا دنیا آوار

چه روزای دلگیر و سردی

خدا مادرامون رو برامون نگه داره

اگر کشتند چرا آبت ندادند

ای روشنایی سحر فاطمیه ام
