
آرشیو مطالب محمدرضا طاهری


ای فلک در مدارت جان زهرا نثارت

با همین قد خم، خنده هات چه باشکوهه

مردم پس از عروج پیمبر چه بد شدند

بین در و دیوار و مردم چه تفاهم بود

بای ذنب قتلت

مادر نرو تو پشت در

مادر نرو تو پشت در

الا که صاحب عزای تمام غم هایی

تا زنده ام ز درگه تو پا نمی کشم

نو گل من مظلوم است

وقتی که نقش روی تو لبخند می شود

دیگه نمیبینه چشام نفس به سختی میکشم

شعله بر دامن بهار افتاد

برای زنده بودن تنها بهونمی تو

هر کسی خواسته باشد به خدایی برسد

اشک هم بعد تو در دیده تر سنگین است

اگه فرصت بدی ضرب العجلی

رفتی و داغ فراقت به جگر سنگین است
