
آرشیو مطالب حسن خلج


ای دهم حجت خدای ودود

شبا این خرابه خیلی خیلی سرده

یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری

آقای من به جان تو شرمنده تو ام

زهرا همان کسی است که بیت محقرش

موجی رسید و هیبت دریا تکان نخورد

روضه

روضه

دادت خدا هر آنچه از آن خوب تر نداشت

بهار است و من آن بلبل که ترک آشیان گوید

هرگز مباد آنکه سر زلف وا کنی

دریغا کوفیان پروا نکردند حسین

انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد

ای سایه امید و محبت ز سر مرو

ای علمدار جوانم

پشت هر تیر پر درآوردم

چنان غبار مرا روزگار داد به باد

سیل هجران تو بانو این دل و ویروونه کرد
