
آرشیو مطالب حسن خلج


باز این چه شورش است

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردنست

انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد

بگذار کمی عرض ارادت بنویسم

بعد از تو مرا به شام بردند

در مجلس شراب چنین گفت با یزید

انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد

ما سامرا نرفته گدای تو میشویم

بر سرم سایه ایوان طلایی دارم

به درگاهت ای لطف محض آمدم

مرغی که بال بال زد آخر ز تاب رفت

گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی

آقای بی کسم تک و تنها چه میکنی

روضه

بگذار کمی عرض ارادت بنویسم

روضه

آسمان را آه جانسوزت ز پا انداخته
